یه چیزی روی قلبم سنگینی می کنه، چیزی مثل پوتین مردی که پاهاشو با نفرت فشار میده تا صورت منو سرخ تر ببینه، سرخ تر، سرخ تر، تا کبودی، تا سفیدی، تا مرگ ...